کد مطلب:50546 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:171

یاد مرگ











در روش تذكر، یاد مرگ جایگاهی اساسی در تربیت دارد، زیرا غفلت آدمی از مرگ و معاد، خود بزرگترین عامل عصیان و فساد است. امیرمومنان علی (ع) در ضمن خطبه ای به مردمان چنین سفارش فرموده است:

«اوصیكم بذكر الموت و اقلال الغفله عنه و كیف غفلتكم عما لیس یغفلكم، طمعكم فیمن لیس یمهلكم! فكفی واعظا بموتی عاینتموهم، حملوا الی قبورهم غیر راكبین و انزلوا فیما غیر نازلین، فكانهم لم یكونوا للدنیا عمارا و كان الاخره لم تزل لهم دارا. اوحشوا ما كانوا یوطنون و اوطنوا ما كانوا یوحشون و اشتغلوا بما فارقوا و اضاعوا ما الیه انتقلوا. لا عن قبیح یستطیعون انتقالا و لا فی حسن یستطیعون ازدیادا. انسوا بالدنیا فغرتهم و وثقوا بها فصرعتهم. فسابقوا- رحمكم الله- الی منازلكم التی امرتم ان تعمروها و التی رغبتم فیها و دعیتم الیها. و استتموا نعم الله علیكم بالصبر علی طاعته و المجانبه لمعصیته، فان غدا

[صفحه 362]

من الیوم قریب. ما اسرع الساعات فی الیوم و اسرع الایام فی الشهر و اسرع الشهور فی السنه و اسرع السنین فی العمر!»[1] .

شما را به یاد كردن مرگ و كاستن بیخبری تان از آن سفارش می كنم. چگونه از چیزی غافلید كه شما را رها نمی كند و از شما غافل نیست؟ چگونه از كسی كه مهلت نمی دهد (ملك الموت) مهلت می طلبید؟ برای پند دادن به شما مردگان بسنده اند كه آنان را دیدید. بر دوشها به گورهایشان بردند، نه خود سوار بودند، در گورهایشان فرود آوردند، نه خود فرود آمدند. گویی آنان آباد كننده ی دنیا نبودند و گویی همیشه آخرت خانه هایشان بود و پیوسته در آن غنودند. آنچه را وطن خود گرفته بودند، از آن رمیدند و در آنجا كه از آن می رمیدند، آرمیدند. بدانچه از آن جدا شدند، سرگرم گردیدند و جایی را كه بدان رفتند، تباه گردانیدند. نه از زشتی، بازگردیدن توانند و نه بر كار نیك، افزودن. به دنیا خو گرفتند و آنان را فریفته ساخت و بدان اعتماد كردند و بر خاكشان انداخت. پس بر یكدیگر پیشی گیرید- خدایاتان بیامرزد! در خانه هایتان كه شما را آباد كردن آن فرموده اند و بدانچه خواهان آنتان ساخته اند و بدان خوانده اند. و با شكیبایی بر طاعت خدا و دوری گزیدن از معصیت او، كامل ساختن نعمتهایش را بخواهید، كه فردا به امروز نزدیك است، و چه شتابان گذرد ساعتها در روزها و روزها در ماه و ماهها در سال و سالها در دوران زندگانی كوتاه.

اگر آدمی از یاد مرگ و ذكر معاد در غفلت به سر نبرد، دست به تعدی و تطاول نمی گشاید و عصیان نمی نماید و خودكامگی نمی كند. امیرمومنان علی (ع) در سخنی پس از بیان مرزبانی دقیق خویش این حقیقت را یادآور می شود كه آدمی برای چه مرزها را زیر پا بگذارد و حرمتها را بشكند و دنیاطلبی نماید و ستمگری كند؟ برای جسمی كه مرگ در كمین اوست و پس از مردن، پاسخ دادن به همه چیز در انتظار اوست و رسیدگی سخت فرا روی اوست؟

«و الله لان ابیت علی حسك السعدان مسهدا، او اجر فی الاغلال مصفدا، احب الی من ان القی الله و رسوله یوم القیامه ظالما لبعض العباد و غاصبا لشی ء من

[صفحه 363]

الحطام و كیف اظلم احدا لنفس یسرع الی البلی قفولها و یطول فی الثری حلولها ؟ و الله لقد رایت عقیلا و قد املق حتی استماحنی من بركم صاعا و رایت صبیانه شعث الشعور، غبر الالوان، من فقرهم، كانما سودت وجوههم بالعظلم و عاودنی موكدا و كرر علی القول مرددا، فاصغیت الیه سمعی، فظن انی ابیعه دینی و اتبع قیاده مفارقا طریقتی، فاحمیت له حدیده، ثم ادنیتها من جسمه لیعتبر بها، فضج ضجیج ذی دنف من المها و كاد ان یحترق من میسمها، فقلت له: ثكلتك الثواكل، یا عقیل! اتئن من حدیده احماها انسانها للعبه و تجرنی الی نار سجرها جبارها لغضبه! اتئن من الاذی و لا ائن من لظی؟! و اعجب من ذلك طارق طرقنا بملفوفه فی وعائها و معجونه شنئتها، كانما عجنت بریق حیه او قیئها، فقلت: اصله، ام زكاه، ام صدقه؟ فذلك محرم علینا اهل البیت! فقال: لا ذا و لا ذاك، ولكنها هدیه. فقلت: هبلتك الهبول! اعن دین الله اتیتنی لتخدعنی؟ امختبط انت ام ذو جنه، ام تهجر؟ و الله لو اعطیت الاقالیم السبعه بما تحت افلاكها، علی اعصی الله فی نمله اسلبها جلب شعیره ما فعلته و ان دنیاكم عندی لاهون من ورقه فی فم جراده تقضمها. ما لعلی و لنعیم یفنی و لذه لا تبقی! نعوذ بالله من سبات العقل و قبح الزلل. و به نستعین.»[2] .

به خدا سوگند، اگر شب را روی خارهای سخت مانم بیدار و از این سو بدان سویم كشند در طوقهای آهنین گرفتار، خوشتر دارم تا روز رستاخیز بر خدا و رسول درآیم، بر یكی از بندگان ستمكار، یا اندك چیزی را گرفته باشم به ناسزاوار. و چگونه بر كسی ستم كنم به خاطر نفسی كه به كهنگی و فرسودگی شتابان است و زمان ماندنش در خاك دراز و فراوان؟! به خدا سوگند، عقیل را دیدم پریش و سخت درویش. از من خواست تا منی از گندم شما بدو دهم و كودكانش را دیدم از درویشی موی ژولیده، رنگشان تیره گردیده، گویی بر چهره هایشان نیل كشیده و پی در پی مرا دیدار كرد و گفته ی خود را تكرار. گوش به گفته اش نهادم، پنداشت دین خود را بدو دادم و در پی او فتادم و راه خود را به یكسو نهادم. پس آهنی برای او گداختم و به تنش نزدیك ساختم، چنان

[صفحه 364]

فریاد برآورد، كه بیمار از درد. نزدیك بود از داغ آن بگدازد- و قالب تهی سازد. او را گفتم نوحه گران بر تو بگریند، گریستن مادر به داغ فرزند، از آهنی می نالی كه انسانی به بازیچه آن را گرم ساخته و مرا به آتشی می كشانی كه خدای جبارش به خشم گداخته؟ تو بنالی از آزار و من ننالم از سوزش خشم كردگار؟ و شگفت تر از آن اینكه شب هنگام كسی ما را دیدار كرد و ظرفی سرپوشیده آورد. درونش حلوایی سرشته با روغن و قند آغشته. چنان ناخوش داشتم كه گویی آب دهان مار بدان آمیخته یا زهر مار بر آن ریخته. گفتم: صله است یا زكات، یا برای رضای خداست كه گرفتن صدقه بر ما نارواست؟ گفت: نه این است و نه آن است، بلكه ارمغان است. گفتم: مادر بر تو بگرید! آمده ای مرا از راه دین خدا بگردانی یا خرد آشفته ای یا دیو گرفته، یا به بیهوده سخن میرانی؟ به خدا اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهاست به من دهند، تا خدا را نافرمانی نمایم و پوست جوی را از مورچه ای به ناروا بربایم ، چنین نخواهم كرد و دنیای شما نزد من خوارتر است از برگی در دهان ملخ كه آن را می خاید و طعمه ی خود می نماید. علی را چه كار با نعمتی كه نپاید و لذتی كه به سر آید؟ پناه می بریم به خدا از خفتن عقل و زشتی لغزشها و از او یاری می خواهیم.

یاد مرگ، انسان را از فرورفتن در دام دنیا بازمی دارد و سركشی آدمی را مهار می زند و از این رو یاد مرگ و ذكر معاد بالاترین ذكرهاست. امیرمومنان علی (ع) فرزند خود حسن (ع) را بدین روش نیكوی تربیتی، یادآور شده و فرموده است:

«یا بنی، اكثر من ذكر الموت و ذكر ما تهجم علیه و تفضی بعد الموت الیه، حتی یاتیك و قد اخذت منه حذرك و شددت له ازرك و لا یاتیك بغته فیبهرك. و ایاك ان تغتر بما تری من اخلاد اهل الدنیا الیها و تكالبهم علیها، فقد نباك الله عنها و نعت هی لك عن نفسها و تكشفت لك عن مساویها، فانما اهلها كلاب عاویه و سباع ضاریه، یهر بعضها علی بعض و یاكل عزیرها ذلیلها و یقهر كبیرها صغیرها. نعم معقله و اخری مهمله، قد اضلت عقولها و ركبت مجهولها. سورح عاهه بواد وعث، لیس لها راع یقیمها و لا مسیم یسیمها. سلكت بهم

[صفحه 365]

الدنیا طریق العمی و اخذت بابصارهم عن منار الهدی، فتاهوا فی حیرتها و غرقوا، فی نعمتها و اتخذوها ربا، فلعبت بهم و لعبوا بها و نسوا ما وراءها. »[3] .

فرزندم! بسیار یاد مرگ كن و یاد آنچه با آن برمی آیی و آنچه پس از مردن روی بدان نمایی، تا چون بر تو درآید ساز خویش را آراسته باشی و كمر خود را بسته و ناگهان نیاید و تو را مغلوب نماید و مبادا فریفته شوی كه بینی دنیاداران به دنیا دل می نهند و بر سر دنیا بر یكدیگر می جهند. چه خدا تو را از دنیا خبر داده و دنیا وصف خویش را با تو در میان نهاده و پرده از زشتیهایش برایت گشاده. همانا دنیاپرستان سگانند عوعوكنان و درندگانند در پی صید دوان. به جان یكدیگر افتاده اند، نیرومندشان ناتوان را طعمه ی خویش می نماید و بزرگشان بر خرد دست چیرگی می گشاید. گروهی از ایشان (چون) حیوانات پایبند نهاده و گروهی دیگر (چون) حیوانات رها شده و خرد خود را از دست داده. در كار خویش سرگردان، در چراگاه زیان، در بیابانی دشوار گذر روان، نه شبانی كه به كارشان رسد، نه چراننده ای كه به چرایشان برد، دنیا به راه كوری شان راند و دیده هایشان را از چراغ هدایت بپوشاند. در بیراهگی اش سرگردان و فروشده در نعمت آن. دنیا را پروردگار خود گرفته اند و دنیا با آنان به بازی پرداخته و آنان سرگرم بازی دنیا و آنچه را پس آن است فراموش ساخته.

اگر انسان مرگ را فرا راه خویش بیند و پیامدهای آن را در نظر آورد، بی گمان از دل سپردن به دنیا آزاد می شود و از تن دادن به فریبكاریهای آن سرباز می زند. امیرمومنان (ع) با یاد آوردن مرگ و تبعات آن، مردمان را به اصلاح خود می خواند و می فرماید:

«اذكروا انقطاع اللذات و بقاء التبعات.»[4] .

به یاد دارید كه لذتها تمام شدنی است و پایان ناگوار آن بر جای ماندنی.

آن حضرت درباره ی خود و نقش یاد مرگ در راه و رسم زندگی خود می فرماید:

«اما و الله انی لیمنعنی من اللعب ذكر الموت.»[5] .

به خدا سوگند، یاد مرگ مرا از بیهودگی بازمی دارد.

[صفحه 366]

راه نجات آدمی از خودخواهی و دنیاطلبی، از حیوان صفتی و درنده خویی، از پست نگری و فزونخواهی در تداوم یاد مرگ است و آنچه انسان را از غفلت دنیاپرستی بیرون می برد و از نیرنگهای آن رهایی می دهد، پیوستگی یاد مرگ است ، چنانكه پیشوای موحدان، علی (ع) بدان اشارت كرده و فرموده است:

«من اكثر من ذكر الموت نجا من خداع الدنیا.»[6] .

هر كه مرگ را بسیار یاد كند، از نیرنگهای دنیا نجات یابد.

از دیدگاه امیرمومنان (ع) فراموشی مرگ و معاد، بستری است كه آدمی را به تمایلات پست سوق می دهد و عاملی است كه انسان را از بهره گرفتن از فرصتها در جهت كمالات حقیقی و توشه برداشتن برای زندگی آخرتی بازمی دارد. بنابراین با یاد مرگ، این مانع اساسی تربیت رفع می شود و انسان خود را چون مسافری می بیند كه باید از فرصتها بهره گیرد و سرمایه ی عمر را از بین نبرد و ره توشه ی آخرت را فراهم نماید. امیرمومنان (ع) در نامه ای كه خطاب به مردم مصر نوشت- زمانی كه محمد بن ابی بكر را به عنوان زمامدار ایشان می فرستاد- آنان را به یاد مرگ سفارش كرد و فرمود:

«یا عباد الله، ان الموت لیس منه فوت، فاحذروه قبل وقوعه و اعدوا له عدته. فانكم طرد الموت. ان اقمتم له اخذكم و ان فررتم منه ادرككم و هو الزم لكم من ظلكم. الموت مقعود بنواصیكم و الدنیا تطوی خلفكم. فاكثروا ذكر الموت عند ما تنازعكم الیه انفسكم من الشهوات و كفی بالموت واعظا. و كان رسول الله- صلی الله علیه و آله- كثیرا ما یوصی اصحابه بذكر الموت، فیقول: اكثروا ذكر الموت فانه هادم اللذات، حائل بینكم و بین الشهوات.»[7] .

ای بندگان خدا! همانا از مرگ گریزی نیست. پس قبل از آنكه شما را دریابد، از آن بیم دارید و ساز و برگ آن را فراهم دارید، زیرا در هر حال شما شكار مرگید. اگر در جای خود بمانید، به سر وقتتان آید و اگر از آن بگریزید، شما را دریابد. و (بدانید كه) این مرگ از سایه ی شما با شما همراه تر است. مرگ بر پیشانی شما نگاشته شده است و دنیا پس از شما نیز درنوردیده خواهد شد. پس هر گاه شهوتها به شما روی آوردند، مرگ را بسیار یاد كنید كه یاد مرگ

[صفحه 367]

برای پندآموزی بسنده است. رسول خدا (ص) اصحاب خود را پیوسته به یادآوری مرگ سفارش می كرد و می فرمود: مرگ را بسیار یاد كنید كه همانا مرگ بر هم زننده ی لذتها و جدا كننده ی شما از شهوتهاست.

از جمله روشهای تربیتی رسول خدا (ص) در تربیت یارانش، یاد مرگ بود كه چیزی چون یاد مرگ آدمی را از فرورفتن در گنداب پلیدیهای دنیا بازنمی دارد و امیرمومنان (ع) نیز بر این روش در تربیت بسیار سفارش نموده است:

«الا فاذكروا هادم اللذات و منغص الشهوات و قاطع الامنیات، عند المساوره للاعمال القبیحه.»[8] .

هان! بر هم زننده ی لذتها و تیره كننده ی شهوتها و برنده ی آرزوها را به یاد آرید، آن گاه كه به كارهای زشت شتاب می آرید.

«فان الموت هادم لذاتكم و مكدر شهواتكم و مباعد طیاتكم. زائر غیر محبوب و قرن غیر مغلوب و واتر غیر مطلوب. قد اعلقتكم حبائله و تكنفتكم غوائله و اقصدتكم معابله و عظمت فیكم سطوته و تتابعت علیكم عدوته و قلت عنكم نبوته، فیوشك ان تغشاكم دواجی ظلله و احتدام علله و حنادس غمراته و غواشی سكراته و الیم ارهاقه و دجو اطباقه و جشوبه مذاقه. فكان قد اتاكم بغته فاسكت نجیكم و فرق ندیكم و عفی آثاركم و عطل دیاركم و بعث وراثكم، یقتسمون تراثكم، بین حمیم خاص لم ینفع و قریب محزون لم یمنع و آخر شامت لم یجزع.»[9] .

همانا مرگ به هم زننده ی لذتها و شادمانی شماست و تیره كننده ی خواهشهای نفسانی و دور كننده از مقصدهای این جهانی. دیدار كننده ای است كه او را نپذیرند و همتایی است شكست نخوردنی و كینه توزی است كه پی او را نگیرند. حلقه های ریسمانهایش را بر شما انداخته است و سختیهایش فرایتان گرفته و پیكانهایش را به سویتان روانه ساخته. قهرش سترگ است و دشمنی اش در پی هم و خطا در آسیبش كم. زودا كه ابرهای تیره ی مرگ بر شما سایه افكند و دردهایش را هر دم سخت تر كند و تاریكیهای مرحله ی جان كندن،

[صفحه 368]

و از خود بی خود شدن و بیهوش بودن. و رنج گرفته شدن جان و پرده های تاریك مرگ یكدیگر را پوشان و طعم ناخوشایند آن. گویی ناگهان مرگ بر شما تاخته و گفتگوهایتان را خاموش ساخته و جمعیتتان را پراكنده و نشانه هایتان را از میان برده و خانه هایتان را تهی كرده و میراث خوارهایتان را برانگیخته تا گرد شوند و مرده ریگتان را میان یكدیگر قسمت كنند: از دوستی گزیده كه سود نرساند و خویشاوندی غمین كه بلایی بازنگرداند و به غم شادمانی كه اندوه نداند.

«فعلیكم بالجد و الاجتهاد و التاهب و الاستعداد و التزود فی منزل الزاد. و لا تغرنكم الحیاه الدنیا كما غرت من كان قبلكم من الامم الماضیه و القرون الخالیه، الذین احتلبوا درتها و اصابوا غرتها و افتوا عدتها و اخلقوا جدتها. و اصبحت مساكنهم اجداثا و اموالهم میراثا. لا یعرفون من اتاهم و لا یحفلون من بكاهم و لا یجیبون من دعاهم. فاحذروا الدنیا فانها غداره غراره خدوع، معطیه منوع، ملبسه نزوع، لا یدوم رخاوها و لا ینقضی عناوها و لا یركد بلاوها.»[10] .

پس بر شما باد به كوشش و كوشیدن و ساخته شدن و آماده گردیدن. و برداشتن توشه ای كه به كار آید، از منزلی كه باید. و مفریبد شما را دنیا چنانكه فریفت كسانی را كه پیش از شما بودند، از آنان كه گذشتند و رفتند و جای خویش تهی هشتند. آنان كه دنیا را دوشیدند و شرنگ فریبش را نوشیدند. نابود كردند آنچه را به كار آید و كهنه كردند آن را كه نو باید. خانه هایشان گورستان شد و دارایی شان مرده ریگ این و آن. آن را كه نزدشان آید، نشناسند كیست و آن را كه برایشان بگرید، به چیزی نگیرند كه گریست و آن را كه بخواندشان پاسخ ندهند كه سخنت چیست. پس، از دنیا بپرهیزید كه سخت بیوفاست و فریبنده. نیرنگبازی است بخشنده و منع كننده. از این دست پوشنده، از آن دست رخت كننده. نه آسایشش بپاید و نه رنجش به سر آید و نه بلایش بیاساید.

[صفحه 369]

امیرمومنان علی (ع) با یاد آوردن مرگ و اینكه مهلت آدمی در زندگی این جهانی كوتاه است، همگان را به كوشش و كوشیدن و ساخته شدن و آماده گردیدن و بهره گرفتن و توشه برداشتن فراخوانده است. بی گمان اگر كسی مرگ را به یاد داشته باشد و از چیزی كه از او غافل نمی شود، غفلت نكند، دل به پستیها نسپارد و در آرزوهای دنیایی فرونرود و برای دستیابی به كمالات حقیقی و جاودانی بشتابد.

«من ذكر المنیه، نسی الامنیه.»[11] .

هر كه مرگ را یاد كند، آرزو (ی دنیایی) را فراموش كند.

بنابراین اگر آدمی خود را رفتنی بداند و فرصت را كوتاه ببیند و به حسابرسی یقین بیابد، خود را آماده می سازد و از این مهلت داده شده بدرستی و نیكویی بهره می گیرد و در انجام دادن كارهای نیك شتاب می ورزد و جز خیر را برنمی گزیند، چنانكه امیرمومنان علی (ع) بدین امور اشارت فرموده است:

«من تذكر بعد السفر استعد.»[12] .

هر كه دوری سفر را به یاد آورد، خویشتن را آماده نماید.

«من راقب اجله اغتنم مهله.»[13] .

هر كه منتظر مرگ خویش باشد، از مهلتهایی كه در اختیار دارد بهره برد.

«من ترقب الموت سارع الی الخیرات.»[14] .

هر كه انتظار مرگ را كشد، در انجام دادن كارهای نیك شتاب ورزد.

«من ایقن بالمجازاه لم یوثر غیر الحسنی.»[15] .

هر كه به كیفر و پاداش آخرت یقین داشته باشد، جز كار خیر را برنگزیند.

خوشا به حال آن كه با یاد مرگ و ذكر معاد خود را ادب می نماید و فرصتها را غنیمت می شمارد و به عمل نیك می پردازد و هر چه بیشتر توشه ی آخرت می اندوزد:

«طوبی لمن ذكر المعاد و عمل للحساب و قنع بالكفاف و رضی عن الله.»[16] .

خوشا كسی كه معاد را به یاد آورد و برای حساب كار كرد و به گذران روز قناعت نمود و از خدا راضی بود.

[صفحه 370]

«طوبی لمن ذكر المعاد فاحسن.»[17] .

خوشا كسی كه معاد را به یاد آورد، پس نیكو عمل كرد.

«طوبی لمن ذكر المعاد فاستكثر من الزاد.»[18] .

خوشا كسی كه معاد را به یاد آورد، پس توشه بسیار فراهم آورد.

«فتزودوا فی ایام الفناء لایام البقاء. قد دللتم علی الزاد و امرتم بالظعن. و حثثتم علی المسیر. فانما انتم كركب وقوف لا یدورن متی یومرون بالسیر.»[19] .

پس توشه برگیرید در روزهای سپری شدنی، برای روزهای ماندنی. توشه را به شما نشان دادند و كوچ كردن را فرمان دادند و به رفتنتان برانگیختند. همانا شما همچون كاروانی هستید كه بر جای مانده اند و نمی دانند كی آنان را به رفتن فرمان می دهند.


صفحه 362، 363، 364، 365، 366، 367، 368، 369، 370.








    1. نهج البلاغه، خطبه ی 188.
    2. همان، كلام 224.
    3. همان، نامه ی 31.
    4. همان، حكمت 433.
    5. همان، خطبه ی 84.
    6. شرح غررالحكم، ج 5 ، ص 309.
    7. ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسی، الامالی، قدم له السید محمد صادق بحرالعلوم، المطبعه الحیدریه، النجف، ج 1، ص 27.
    8. نهج البلاغه، خطبه ی 99.
    9. همان، خطبه ی 230.
    10. همان.
    11. شرح غررالحكم، ج 5، ص 296.
    12. همان، ص 305.
    13. همان، ص 295.
    14. همان، ص 327.
    15. همان، ص 343.
    16. نهج البلاغه، حكمت 44.
    17. شرح غررالحكم، ج 4، ص 248.
    18. همان، ص 241.
    19. نهج البلاغه، خطبه ی 157.